تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان انجمن ادبی مولانا سنگان و آدرس anjomanmolana.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
بخش2-عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او
بشنوید ای دوستان این داستان
خود.حقیقت نقد حال ماست ان
مولانا دعوت میکند که ای دوستان همراه گوش کنید این حکایت را که انصافا رازهای باطنی ما انسانها در ان است
شنیدن در اموزه های عرفانی جایگاه ویزه ای دارد
زیرا خداوند یک زبان داده و دو گوش یعنی دو بشنو و یک بگو
اما شنیدن حقیقی با گوش دل امکان پذیر هست
کسانی به کمال خواهند رسید که کلام حق قران و سخنان انبیا و اولیا را درست بشنوند
تمامی انحرافات جامعه امروز از بد شنیدن است
بود شاهی در زمانی پیش از این
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
در دوران ماضی .حاکمی وجود داشت که هم سلطنت دنیایی داشت و هم در دیانت پادشاه بود
پادشاهی دو گونه است
پادشاهی دنیا در عالم سیاست میباشد که در روایت حاکم بدان گفته میشود
کما اینکه حضرت رسول فرمودند
سه گروه در دین اگر با هم باشند دیانت همیشه کامیاب خواهد بود
حاکم.عالم و تاجر
ولی پادشاهی معنایی لقبی است تشبیهی که به سرامدان معنی و پیران و مرشدان در محاورات عرفانی گفته میشده گر چه شارحان بعضی به دادن القاب اینگونه به مردان خدا معترضند
از جمله حکیم الامت حصرت اشرفعلی تهانوی ره ان را مخالف شرع دانسته
اما اکثریت نظریه پردازان عرفانی از جمله حافظ و سنایی و عطار.....و از جمله مولانا مرشدان را گاها با لقب شاه خطاب کرده اند
حافظ میفرماید
پادشاهان مرقع پوش بی تخت و کلاه
کافسر شاهی ز شاهان جهان بربوده اند
در شهر خودمان سنگان که ید طولایی در عرفان و معرفی بزرگان طریقت سابقه طولانی در تاریخ اسلامی دارد
دو بزرگ به این لقب معروفند
حضرت شاه میر قوام الدین عارف بزرگ و شارح مثنوی به مثنوی و صاحب کتاب جنون المجانین و تفسیر سوره الرحمن که شرح حال این بزرگوار در نفحات الانس جامی موجود است
و دومین بزرگوار حضرت شاه میر سلطان محمود ملقب به رکن الدین که اولین مرید خواجه ابو معین چشتی سر سلسه چشتیه است که مدت ۱۳ مراتب تربیت روحانی رو در شهر چشت شریف زیر نظر ایشان سپری نموده
وصاحب اشعاری زیباست
کودکی بودم هنوز با اندک سال
کان شاه دلفروز به من گفت تعال
اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
از قضا روزی پادشاه داستان به اتفاق وزیران خویش و مقربان دربار خویش بر مرکوب خویش سوار شد واراده شکار کرد
یک کنیزک دید شه بر شاهراه
شد غلام ان کنیزک جان شاه
در حین شکار و طی مسیر اتفاقا در مسیر راه اصلی کنیزی زیبا مورد عنایت پادشاه قرار گرفت
در حدی شیفته وی گردید که تمام روح وروان او را به تصرف خویش دراورد
مرغ جانش در قفس چون می تپید
داد مال و ان کنیزک را خرید
از انجا که شیفتگی فراوان باعث میشود که شخص برای رسیدن به مقصود خویش هزینه های فراوانی بپردازد
لذا پادشاه قیمت کنیزک را داد و او را خریداری کرد
چون خرید او را برخوردار شد
ان کنیزک از قضا بیمار شد
قاعده ای کلی هست که در نیل به تعلقات مادی اتفاقا این وصالها همراه با نامهربانی های روزگار هست و حضرت مولانا گوش زد میکند که پادشاه که برای رسیدن به کنیزک نماد دنیا و نفسانیت است حاضر شده هزینه هایی را تحمل کند همان قانون نانوشته گریبانگیرش شده و اتفاقا کنیزک پادشاه رنجور گشت
در اموزه های دینی هست که اگر فرد مومنی دچار وسواس نفسانی گردید و در مسیر خطا قرار گرفت دست تقدیر الهی تا حدی که مشروع است با موانع الهی سد راه میگردد
اما اگر اصرار طرف مقابل مزید گردد لطف الهی سلب میشود و این همان صفت رحمانیت حق هست
لطف حق با تو مداراها کند
چونکه از حد بگذرد رسوا کند
ان یکی خر داشت پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
این بیت مولانا برای اثبات موضوعی بیت قبلی است و تمثیلی است که روزگار گاها سر ناسازگاری دارد
شخصی الاغی مالک شد اما پالان یا روانداز را نداشت تمام همت خویش را بکار گرفت و پالان اماده شد دست تقدیر الاغ را خوراک گرگی نمود
پالان در ادبیات مردم منطقه بدان (کتل) گفته میشود و این واژه ها ریشه در ادبیات قدیم دارد
من چندی پیش واژه(لته) به معنی پارچه را در ابیات شیخ بهایی مشاهده کردم
کوزه بودش اب می نامد بدست
اب را چون یافت .خود کوزه شکست
این بیت هم در راستای همان بیت قبلی تمثیلی است
فردی کوزه ای داشت ولی هر چه جستجو کرد ابی نیافت و زمانیکه اب را پیدا کرد سبو شکست
تمام افراد هستی سنت اینگونه نیست که به تمام ارمان های خویش دست یابد
قاعده زندگی انسان بر اساس امتحانات الهی است
ان مع العسر یسری
هر ایینه بعد هر سختی اسانی هست و بالعکس
پس انسان هیچ وقت به تمام خواسته های شخصی خود نخواهد رسید
وکمال انسان در عالم دیانت تلاش برای الهی و ایمانی زیستن در پرتو کتاب خدا است
وکسی که اسمانی زندگی اختیار کرد همه تقدیر خیر و شر خوب است چون از جانب دوست است
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو دست شماست
هنگامی که کنیزک این نماد شهوت مریض گشت پادشاه برای مداوا تمامی پزشکان مناطق مختلف را گرد اورد
و گفت جان کنیز و پادشاه در گرو درمان شماست چون شاه هم حان او چنان شیفته کنیز گردیده که درصورت فنای او شاه هم از بین خواهد رفت
جان من سهل است جان جانم اوست
دردمندو و خسته ام درمانم اوست
شاه عنوان کزد ای پزشکان این رو بدانید چنان شیفته وجود کنیزک جان و جسم و روانم گردیده که احساس میکنم در جسم در غالب یک روح هستیم لذا حان من اسان است او جان جانم هست و افسرده و غمگین از تعلق خاطر به اوهستم درمان در واقع درمان کنیزک هست
این ادعا بک اصل در فنا است و یکی از وادی های عرفان فنا در معشوق است
و عاشقان حقیقی وقتی در بینا شدن به جمال حضرت حق چنان مست میشوند که خورد و خوراک و فکر و تمامی سرمایه انها یاد مقصود است
اگر ابراهیم به اتش رفت در فنا دوست بود
تمامی انبیا و خاصان به مقدار قرب خویش در دیدار معشوق سکر و وجد و ذوق میگیرند
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرت
گاها انسانهای گرفتار عشق مجازی چنان در سکر معشوق قرار میگیرند که حاضرند تمام هستی خویش را فدا کنند
پادشاه داستان خطاب به طبیبان گفت هر یک از شما حکیمان درد کنیز که به منزله جان من است درمان کنید گنج هپ و مرواریدها و مرجان خزاین من تقدیم شما
اما در عشق حقیقی عاشق معبود باید تمامی هستی از جان و مال و ابروی ....خویش را فدای رب العالمین نماید
یک امر که در عشق مشهود هست کسی که گرفتار عشق حقیقی و مجازی گردید دیگر حسابگرانه با دنیای خویش برخورد نمیکند
تنها برای او فقط مقصود و رضایت او و وصال او ارزشمند است و لاغیر
این ویژگی عشق است
جمله گفتند که جان بازی کنیم
فهم گرد اریم و انبازی کنیم
مولانا در این بیت به یک امر مهم اشاره دارد
و ان اینست که اهل دنیا که طبیبان نماد است در برخورد با سخاوت انسان عاشق سواستفاده گر میشوند
و هدف خویش که نیل به مادیات است در ایراد سخنانی در جهت طیب خاطر عاشق می بینند
و طبیبان گفتند همه تمام تخصص خویش را بکار گیریم و چاره درمان را پیدا خواهیم کرد
و این قول محکم به طمع در و مرجان است
کمنیستند عاشقان الهی که هستی خویش را حتی در یاد شنیدن نام معشوق فدا کرپند
کشف الاسرار میگوید
روزی جبرییل از خدا پرسید چرا ابراهیم خلیل الله است
خدا فرمود برو ای امین وحی هم اکنون ابراهیم در بیابان تعداد هزار بز به چرا برده است نام من را بخوان
جبرییل رفت و به شکل پیرمردی به ملاقات خلیل ع و گفت الله
خلیل فرمود نام معشوق من را بردی چه میخواهی گفت گوسفندانت را
ابراهیم همه را بدو بخشید
گفت من امین وحی هستم امتحانت کردم گوسفندان را نمیخواهم
ابراهیم فرمود چیزی در راه خدا دادیم دیگر نمیگیریم
و خدا فرمود جبرییل گوسفندان را رها کن و امروز بزهای کوهی از نسل گله ابراهیم هست
فنا فی الله
داستان عشق اویس به پیامبر علیه السلام
فنا فی الرسول ع
و داستان عشق مولانا به شمس
فنا فی در پیر
در عشق زنده باید
کز مرده هیچ ناید
انکو به عشق زنده
کز او عشق زاید
هر یکی از ما مسیح عالمیست
هر المرا در کف ما مرحمی است
ان پزشکان در برابر در خواست شاه گفتند هر کدام از ما طبییان دانشمند زمان خویش هستیم و تخصص داریم مسیح به معنی دانا و عالم و برای دردی دلروی مخصوص را داریم و در اصطلاح دست ما شفای هر بیماریست
گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عحز بشر
سواستفادگران دنیایی در هر حرفه و شغل هستند
در این حکایت طبیبان از غرور و تکبر و اطمینان کاذب خویش تقدیر الهی را که هو الاقاهر فوق عباده فراموش کردند
لذا خداوند عاجزی و درماندگی در عدم درمان کنیز را نشانشان داد
مولانا در این فصل یک نکته عمیق عرفانی را بیان میفرماید
و ان هم توکل برخدا در همه حالات و واگذار کردن نتیجه افعال را فاعل حقیقی و باور این مهم که فقط خدا فیصله کننده نهایی و حقیقی است
نستعین و بالله
توکلت و علی الله
لا حول و لا قوه و لا قدرت الا بالله
ترک استثنا مرادم قسوتی است
نی همین گفتن که عارض حالتی است
چقدر زیبا حضرت مولانا در این بیت غرض خویش را از توکل بر خدا در افعال بیان فرمودند
که مقصدم از اگر خدا بخواهد
ان حالت بیخبری و غفلت همراه باقساوت باطن است که بر انسان غالب اید
و مذمت کردن لق لق زبانی در یاد خداوند باریتعالی
مهمترین امری که اهل دل بدان تاکید دارند باور باطنی و نیات درونی خالص و پاک در تمامی وظایف الهی انسان است که مثمر ثمر هست
و خداوند فرمود
ما نگاه نمیکنبمبه اعمال و صورت افعالتان بلکه نگاه مبکنیم به نیات وشما و خلوص در کردارتان
ای بسا ناورده استثنا بگفت
جان او با جان استثناست جفت
هر بیت مولانا از فرمایش قبلی او در اموزش یک امر عرفانی در جهت نیل به کمال در اعمال شایسته از دیگری زیباتر
به کثرت انسانهایی هستند که زبانشان به الفاظ چون الحمدالله انشالله توکلت علی الله.........
مشغول است اما نتوقفند در لفظ
متاسفانه لفاظی حتی دربعد عبادی اکثریت ما بندگان خدا را گرفتار کرده و از اصل حقیقت کار دور افتاده ایم
اما در میان همین بندگان هستند قلیل من عبادی الشکور
هستند افرادی که شاید انشالله را به زبان حاری نکنند اما تمام وجود و اعضایشان توکل و توسل بر خدا است
عارف میگوید لاتاثیر الاالله و این مهم را با تمام ظاهر و باطن فریاد میکشد
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر سیرت زیبا بیار
ایضا
ما در درون را بنگریم و حال را
نه برون بنگریم و قیل وقال را
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج لفزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد
کتیزک قصه بر اثر بیماری نحیف و لاغر گردید و پادشاه هم در سوختن بیماری معشوق خویش ناله و فغان کرد و اشک ریخت و بر اثر کثرت گریه جوی های اشک در صورتش نمایان گشت
دنیا و تعلق به ان همراه گرفتاری است و پریشانی و حیرانی محصول دلبستگی مادی است که ارامش را از حیات صاحبش دور می نماید
و عاقبت ان جز رسوایی و بیچارگی چیزی نخواهد بود
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود
هنگامی اراده حق بر عدم درمان دارویی باشد نه تنها موجب بهبودی نمیشود بلکه نتبجه معکوس خواهد بود
و اذا مرضت فهو یشفین
ان هنگام که مریض شوم شفا در دست توست
این کلام ابراهیم ع در قران هست
و اتفاقا سرکنگبین که برای درمان صفرا بود موجب صفرای بیشتر شد و روغن بادام که باعث رطوبت بدن میشود بر خشکی بدن می افزود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
این بیت هم در ادامه همان بیت قبلی است هلبله نتیجه معکوس داد درست مانند اینکه در خاموش کردن یک اتش اب که خاصیت اختفا دارد خاصیت نفت را گرفته باشد
نظرات شما عزیزان:
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 15
بازدید هفته : 171
بازدید ماه : 388
بازدید کل : 14179
تعداد مطالب : 125
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
|
||
![]() |
![]() |
![]() |
